 |
اخبار > از تقليد خوشم نميآيد |
 |
چاپ ارسال به دوست |
 از تقليد خوشم نميآيد
فرزاد اديبي
استاد، ممنونم كه ما را پذيرفتيد. اجازه بدهيد كه از روزهاي دور شروع كنيم. از روزگاري بگوييد كه كارهاي مختلفي را تجربه كرديد؛ حتي كارهاي تزييني. من هم از شما ممنونم. من تقريبا كارهاي زياد و مختلفي انجام دادهام، اما در مورد كارهاي تزييني، عرض كنم كه هزينه تحصيل من به دليل رشتهاي كه انتخاب كرده بودم كمي بيشتر از ديگران بود و به خانواده فشار زيادي تحميل ميشد. من دوست نداشتم همه آن به عهده پدر و مادرم باشد و سعي ميكردم كارهايي بكنم تا كمي از خرج خودم را دربياورم. اجازه بدهيد خاطره اي را برايتان تعريف كنم: در روزهاي اول كه به هنرستان صنعتي ايران و آلمان رفتم، با پسري كه كنار من مينشست دوست شدم. نامش امين بود و خانوادهاش از مهاجراني بودند كه از قفقاز به ايران آمده بودند. دوستي ما زود صميمي شد تا آنجا كه به خاطر همراهي با امين، هنگامي كه به دليل اختلاف با مسئولان هنرستان تصميم گرفت تحصيلات خود را در هنرستان شيراز ادامه دهد، بدون اينكه واقعيت را به خانوادهام بگويم، رضايت آنها را كسب كردم و براي تحصيل، با او به شيراز رفتم.
خانوادههايمان ماهانه مبلغي را برايمان ميفرستادند و ما به تحصيل ادامه ميداديم تا اينكه بعد از چند ماه پدر و مادرم اصل جريان را از طريق يكي از معلمان هنرستان متوجه شدند و طي نامهاي به من اخطار كردند كه هر چه زودتر به تهران برگردم، در غير اين صورت مقرريام را قطع خواهند كرد. من خيلي ناراحت شدم و بر سر دو راهي قرار گرفتم. با خودم گفتم رفيق نيمهراه شدن يا ماندن در شيراز؛ كدام را انتخاب كنم؟ سرانجام ماندن در شيراز و در كنار دوستم را انتخاب كردم. به اين ترتيب فرستادن مقرري قطع شد و بي پول مانديم.
من شروع كردم به نقاشي از چهره هنرپيشههاي معروف و امين به خاطر خوشزباني و زرنگي در كارهاي تجاري، توانست آنها را در يكي از مغازههاي شيراز بفروشد و كمكم وضع ماليمان خوب شد. بعد از مدتي به دليل دلتنگي براي خانواده، به تهران برگشتيم و تحصيلاتمان را در تهران ادامه داديم. اما باز هم به مشكل مالي برخورديم و به دليل اينكه ميخواستيم درآمد داشته باشيم، با امين در ساعات بيكاري شروع كرديم به ساختن اشياي كوچك تزييني براي بانوان. او روي زينتآلات فلزي كار ميكرد و من كارهاي چوبي ميساختم و باز امين آنها را به مغازهها ميفروخت. با اين ابتكار دوباره وضع مالي ما خوب شد.
به نظر ميرسد شما در نسل خود با غمها، شاديها و اميدهايتان، فراز و فرود زيادي داشتهايد؛ كشورهاي مختلف را با سفرهاي زميني گشتهايد و راههای ناهمواری را پیمودهاید. چه نیرویی شما را به اين همه كوشش وا ميداشت؟ به نظر من، وقتي كسي در راهي قدم ميگذارد، بايد تا آنجا كه ميتواند جستوجو كند و ببيند تا شناختي كامل از فضاي كار خودش داشته باشد. مخصوصا هنرمندان بیشتر باید کوشش کنند.
شما در چندمين سال تاسيس دانشكده هنرهاي زيبا وارد آنجا شديد؟ در دومين سال تاسيس. آن زمان كلاسها در مسجد مروي تشكيل ميشد و ما همانجا نقاشي ميكرديم، مردم هم همانجا نماز ميخواندند و اين كنتراست جالبي به فضا ميداد. بعد از يكسال به دانشكده فني دانشگاه تهران منتقل شديم. آنجا چند اتاق و سالن در اختيار ما گذاشتند تا بعدتر، زماني كه ساختمان هنرهاي زيبا تاسيس شد، دانشكده به آنجا منتقل شد.
در آن زمان چه رشتههايي در دانشكده هنرهاي زيبا وجود داشت؟ رشتههاي نقاشي، معماري و مجسمهسازي. البته مجسمهسازي از ابتدا در برنامه بود، ولي به دليل كمبود جا شروع به كار نكرده بود و وقتي به ساختمان دانشكده هنرهاي زيبا منتقل شديم، اين رشته هم راهاندازي شد. بعدها هم رشتههاي موسيقي و نمايش و بعدا رشته گرافيك اضافه شد.
شنيدهايم شما براي اولين بار پيشنهاد ايجاد رشته گرافيك در دانشگاه را دادهايد؛ همينطور است؟ سال ۳۲ كه از آلمان برگشتم، گفتم بايد اين رشته را در دانشگاه داشته باشيم. بعد كه آنجا معلم شدم، خيلي جديتر شروع كردم به پيشنهاد ايجاد اين رشته. علاوه بر آن، رشته طراحي صنعتي را هم پيشنهاد دادم. البته اين پيشنهادها ابتدا خيلي جدي گرفته نشد، چون بيشتر با نقاشي آشنا بودند و با كار گرافيك چندان آشنايي نداشتند.
پس شما به رشته طراحي صنعتي هم علاقهمند هستيد. آيا در اين زمينه كاري هم انجام دادهايد؟ من به هر چيزي كه در آن خلاقيت و هنر باشد علاقهمندم. با مواد فلزي هم كار كردهام و سعي كردهام تا آنجا كه ميتوانم وسايل مورد نيازم را خودم درست كنم.
از گرافيك صحبت كنيم و از كار چاپ رنگي؛ چطور شد كه در چاپخانه بانك ملي كار چاپ رنگي را شروع كرديد؟ چاپخانه بانك ملي يكي از اولين چاپخانههاي كامل كشور بود. در آنجا بعد از يكي-دو ماه كار، با شناختي كه از چاپخانه داشتم، فكر كردم چرا اينجا كار چاپ رنگي نميكنند. به همين جهت خيلي كنجكاو شدم و كتابهايي را كه در اتاق رئيس چاپخانه درباره چاپ رنگي پيدا كرده بودم مطالعه كردم و تمام قسمتهاي انبار را بررسي كردم و توانستم كليه وسايل مربوط به چاپ رنگي را كه از سالها پيش با نامهاي نادرست در گوشه و كنار انبار خاك ميخوردند، پيدا كنم. بعد شروع به تجربه كردم روي كار چاپ رنگي و مدتي هم با عكاسي سر و كله زدم. با تمام اين گرفتاريها، در سال ۱۳۲۳ موفق شدم اولين كار چاپ رنگي را انجام بدهم.
پيش از آن در ايران اصلا چاپ رنگي نداشتيم؟ قبل از آن چاپ تمبر بود كه فكر ميكنم در چاپخانه مجلس انجام ميشد و چاپ رنگيِ ساده بود؛ ولي كاري كه ما در چاپخانه بانك ملي كرديم مثل سيستمي بود كه الان هم استفاده ميشود و كار چهاررنگ بود.
وسايل مورد استفاده در چاپخانه و رنگها از كجا آمده بودند؟ وسايل را از آلمان آورده بودند و من چون زبان آلماني ميدانستم، كاتالوگهاي آلماني را ميتوانستم بخوانم. رنگها، هم از آلمان ميآمد و هم از كشورهاي ديگر.
آیا ميتوان گفت كه اولين بار چاپ چهاررنگ توسط شما در سال ۱۳۲۳ در چاپخانه بانك ملي انجام شد؟ بله، من زودتر شروع كردم و در سال ۱۳۲۳ به ثمر رسيد. در سال ۱۳۲۶ در دانشكده كارم تمام شد و بعد از مدتي چاپخانه را كنار گذاشتم و به كارهاي خودم پرداختم و چاپخانه هم توسط متخصصان آلماني اداره شد. البته كمي پيش از سال ۱۳۲۳ كتابهاي درسي رنگي شده بودند، ولي در هندوستان چاپ ميشدند، چون آنجا سيستم پيشرفتهتر بود.
در كارهاي شما نشانهاي ديدم به نام آپادانا كه نشانه كاشانه هنرهاي زيبا (آپادانا) است؛ اين نشانه را چگونه ساختيد؟ آن را طراحي كردم و در ابتدا با گل درست كردم، بعد با گچ قالب گرفتم و به صورت گچي ساختم.
در بخش فني گرافيك تجربههای زیادی داشتهايد و در بخش هنري هم تلاش شما فراوان است، مانند برخي از پوسترهايي كه طراحي كردهايد؛ از جمله پوستر آپادانا كه امروز هم نو است. در واقع رويكرد خيلي از گرافيستهاي امروزي به نوشته بيش از تصوير است كه اسمش را تايپوگرافي گذاشتهاند. كار شما هم از اين جنس است. براي من جالب است كه شما آن زمان چگونه اين كار را انجام داديد. من از خط به عنوان يك مقوله هنري در گرافيك استفاده كردم و سپس با شابلون آن طرح را درست كردم. آن زمان ايربراش نبود و حتي پيستوله هم نداشتم كه رنگ را بريزم. به ناچار با تلمبه امشي رنگ را پاشيدم.
اين هم خلاقيت شماست كه در نبود ابزار از وسايل موجود استفاده كردهايد، اما رويكرد شما به نوشته جالب توجه است، مانند تابلويي كه با شعر خيام كار كردهايد. درباره نوشتار در آثارتان بفرماييد. من در آلمان كه بودم، يك روز داشتم يك متن فارسي را مينوشتم و استادم به اين دليل كه من از راست به چپ مي نوشتم تعجب كرد و گفت خط جالبي است و خواهش كرد متني به خط فارسي روي ديوار آتليه بنويسم. من روز بعد شعر «بني آدم اعضاي يكديگرند» را روي ديوار آتليه نوشتم كه مورد توجه و تحسين همه قرار گرفت. همين باعث شد به اين فكر كنم كه ميشود روي خط فارسي هم به عنوان عنصر اصلي تابلو كار كرد. بنابراين شروع كردم روي اين موضوع كاركردن تا اينكه در سال ۱۳۲۹ براي اولين بار نمايشگاهي از كارهاي چاپي برگزار كردم. در آنجا توجه جوانها خيلي به خط جلب شد و كمكم شروع كردند روي خط فارسي كاركردن، كه خط فارسي آمد روي تابلو و آقاي تناولي آن را آورد روي حجم. از سال ۲۹ به بعد خط فارسي شروع كرد به تبديلشدن به يك هنر مستقل. در واقع بعد از آن نمايشگاه، همه به اين فكر افتادند كه از خط فارسي هم ميشود به عنوان عنصر اصلي تابلو استفاده كرد. بعدها از خط نستعليق هم استفاده كردند؛ حتي روي چوب كار كردند و يا استفادههاي ديگر... .
و به نظر ميآيد كه توجه ويژه داريد از خط در قالب هميشگي خودش استفاده نكنيد. با نوشتهها، بازيهاي بصري داريد و سعي ميكنيد در نوشتار، آشناييزدايي كنيد. از فونتهاي معمول و اقلام خوشنويسي استفاده نميكنيد، نوشتهها را با طراحي و ساختار و چينش ويژه خودتان در آثارتان به كار ميگيريد. در اين باره توضيح ميفرماييد؟ من اصولا در هيچ كاري از تقليد خوشم نميآيد و هميشه خواستهام كارم مخصوص خودم باشد. يعني آزادي داشته باشم كه اين خط را هر طور خواستم بازي دهم و به هيچكدام از كارهاي شناختهشده خوشنويسي شبيه نباشد و خاص خودش باشد.
در اين كارها حتما به رابطه فرم و محتوا و موضوع توجه داشتهايد. بله، دقيقا سعي شده در عين نوآوري، بيانگر خود موضوع هم باشد.
من پيشتر فكر ميكردم كه چون شما و همنسلانتان فارغالتحصيل رشته نقاشي هستيد، به نقاشي دلسپردگي داريد، ولي حالا ميبينم كه دلبستگي شما به تصوير -به معني عام- است و علاوه بر انواع تصوير به نوشته هم توجهی تصویری داريد. در مقام گرافيست نوشته را چگونه ميبينيد و چه فرمهايي را در نوشته ميبينيد و كشف ميكنيد؟ من هميشه فكر ميكردم كه خط در حالت عادي ارزش گرافيكي زيادي ندارد و بايد با اين خط بازي كرد تا بيننده را به جستوجو وادارد. علاوه بر آن، خط فارسي خطي است كه ميشود آن را به انواع و اقسام فرمها درآورد كه خوانده هم بشود، ولي متفاوت باشد. بايد در كارهايي كه با خط ميشود، آزادي به وجود بيايد. بايد طوري باشد كه بيننده سرگرم شود و در آن جستوجو كند و به هنرمند آزادي بدهد تا بتواند خلاقيت خود را نشان بدهد.
خود نوشتهها را ميتوان تصاويري انتزاعي، نمادين و قراردادي دانست بين افراد باسواد و البته با زیباییهای کامل در هر کدام از قلمهاي مختلف. چه چيزي هنرمند را وادار ميكند كه از اين همه فرم كماليافته راضی نشود و كار ديگري بكند؟ نوآوري همانطور كه در نقاشي هست در خط هم ميتواند باشد كه هنرمند آن مولفههاي اصيل را بگيرد و روي آن كار كند و برداشت تازه و خلاقانهاي را نشان دهد.
شما در حیطه گرافیک، چه كارهاي ديگري انجام دادهايد؟ طراحي چك و بليت، آرم، اوراق بهادار، اسكناس، تصويرگري براي داستانهاي كتابهاي كودكان و بزرگسالان، نقاشي براي فرآوردههاي تجاري و صنعتي. طراحي تمبر هم انجام دادهام و در يكي از مسابقات بينالمللي، كارهاي تمبر من برنده و در دنيا منتشر شد.
شما با تالبرگ، سروري و ديگر گرافيستها هم كار ميكرديد؟ من چون استقلال در كار را دوست داشتم، پيشنهادهاي آنها را قبول نكردم و ترجيح دادم خودم كار كنم.
طبق تقسيمبندي و نسلبندي، آنها را نسل اول ميگويند؛ نظر شما چيست؟ گرافيكي كه آنها كار ميكردند سنگين و قديمي بود و كار گرافيكي جديد انجام نميدادند، اما من كارهاي گرافيكي جديد و مختلف از جمله چك، اسكناس، اوراق بهادار و غيره را هم انجام ميدادم.
بسياري از كارهاي شما از نظر تكنيك و نوع كار، متنوع و متفاوتاند. ميتوان گفت كه بيشتر تكنيكهاي نقاشي، گرافيك و تصويرسازي را تجربه كردهايد. اين گستره وسيع تجربه را چگونه تعريف ميكنيد؟ چون هنر يك مقوله محدود نيست و پايانناپذير است. آنقدر گسترده است كه اگر بخواهيم آن را ناديده بگيريم، اثرمان محدود ميشود. من در هر دورهاي روي يك زمينه كار و جستوجو كردهام. مثلا يك دوره رنگهاي ملايم و لطيف كار كردهام، يك دوره روي تكنيكهاي خشن، گاهي هم تكنيكهاي نرم و لطيف. هنرمند بايد براي هر سوژهاي از تكنيك مناسب آن استفاده كند. متاسفانه هنرمندان جوان امروزه زياد به تكنيكها و مواد مورد استفادهشان توجه ندارند و به ماندگاري آثارشان فكر نميكنند.
از سفرهايتان به گرگان و دشت، در روزگار سپريشده و آشناييتان با نمدهاي آنجا و كتابي كه در اين باره كار كردهايد بگوييد. زماني كه در گرگان و شهرهاي اطرافش ميگشتم، با مردم آنجا آشنا شدم و هنر نمد مرا جذب كرد، چون واقعا يك هنر خلاقانه بود؛ برنامهريزي و طرح از پيش تعيينشدهاي نداشت و شبيه نقاشي بود. در نتيجه تصميم گرفتم در اين زمينه كار كنم. سال ۵۱ به عنوان معلم، براي طرح مطالعه دانشكده اين طرح را پيشنهاد كردم. ۴ سال به گرگان ميرفتم و در جاهاي مختلف، مثل كوهستان و دشت و جلگه در زمينه نمدها كار ميكردم. تمام كارهايش را خودم انجام ميدادم. عكس ميگرفتم و اطلاعات لازم را جمعآوري ميكردم. اسلايد و عكس تهيه و پژوهش هاي لازم انجام شد. در نهايت نتيجه مطالعات را به صورت كتابي درباره نمدهاي گرگان و دشت درآوردم. اما در آن زمان با وجود استقبال دانشگاه، به دليل كمبود بودجه چاپش نكردند. حتي يكبار تا مرحله چاپ رفت، بخشي از آن هم چاپ شد، اما به دليل مسائل فني و بودجه متوقف شد. در مدت چهار ساله بعد از انقلاب اين كتاب گم شده بود، اما در حال حاضر فرهنگستان هنر اقدام به چاپ آن كرده و در حال كار روي آن است.
نقوش اساسي و پايهاي گرافيك بومي خيلي مهجور مانده؛ مانند نقوش گبه، گليم، نمد، جاجيم و... . نظر شما چيست؟ اگر به اين مسائل توجه شود، تحول عظيمي در كار گرافيك به وجود ميآيد. متاسفانه توجه دانشجويان رشته هنر امروزه بيشتر به غرب است و به هنر سنتي و ملي توجه نميكنند و كارهايشان بيشتر سطحي است. حتي به ماندگاري آثارشان بيتوجهاند.
به نظر شما، پرداختن به هويت ملي و فرهنگي در كارهاي گرافيكي ما چگونه ميسر ميشود؟ مطالعه روي نقوش قديمي و نوشتهها و تصاويري كه با چاپ سنگي كار ميشده، همه ميتوانند مقدار زيادي کارهای دانشجويان هنر را پر بار کنند.
باز برگرديم به تلاشهاي گذشته شما؛ نگارخانه يا كاشانه هنرهاي زيباي آپادانا چگونه پا گرفت؟ در آن زمان متاسفانه در تهران گالري وجود نداشت و ما آرزو داشتيم جاي مناسبي براي نمايش آثارمان داشته باشيم تا بتوانيم از نظرات بينندگان استفاده كنيم. در نتيجه با دوستانم، كاظمي و آجوداني، به فكر ايجاد يك گالري افتاديم. قرار شد هر ماه هر يك از ما مبلغي از حقوقمان را كنار بگذاريم تا بتوانيم هزينه اجاره و اداره محل را بپردازيم. تا اينكه در نبش شرقي تقاطع خيابان انقلاب و بهار محلي را پيدا و اجاره كرديم و با سرعت آن را به صورت تشكيلات منظمي براي برپايي نمايشگاه، گردهمايي هنرمندان و فعاليتهاي هنري ديگر آماده كرديم. نامش را آپادانا، كاشانه هنرهاي زيبا گذاشتيم و من آرم و پوستر آن را طراحي كردم. آپادانا به مركز تجمع هنرمندان تبديل شد. همهروزه عدهاي از هنرمندان آنجا دور هم جمع ميشدند و درباره مسائل هنري با هم بحث و گفتوگو ميكردند. هفتهاي يكي-دو شب هم نمايش فيلمهاي هنري يا سخنراني توأم با نمايش اسلايد داشتيم. ما عدهاي عضو داشتيم كه هر ماهه مبلغي را به عنوان حق عضويت ميپرداختند. هفتهاي يك بار هم مهماني هنرمندانه ترتيب ميداديم و از راه فروش بليت آن درآمدي به دست ميآورديم. در اين مهمانيها فقط هنرمندان و خانوادههايشان و همچنين افرادي كه صلاحيت اخلاقي آنان مورد تأييد بود شركت داشتند. معمولا پس از ديد و بازديدهاي اوليه، مهماني به صورت مجلس گفتوگوهاي هنري درميآمد و دوستان هنرمند مهمانان را دور خود جمع ميكردند و درباره تابلوهايي كه به ديوارها آويخته بود به بحث و نقد ميپرداختند. در آپادانا ما كلاسهاي نقاشي هم برگزار ميكرديم. در واقع ايجاد اين گالري و بحثها و كارهاي ارائهشده در آن، از جمله كارهاي مدرن مثل تابلوهاي سبك كوبيسم ضياءپور، به پيشرفت هنر در اين كشور بسيار كمك كرد. با تمام مشكلاتي كه داشتيم، خيليها را با هنر آشنا و هنر پيشرو را در آن زمان به مردم معرفي كرديم.
و علت تعطيلي آپادانا؟ يكي از دوستان ما به نام دكتر رضا جرجاني كه در دانشگاه تبريز ادبيات فارسي تدريس ميكرد؛ روي مباحث جديد هنري كار مطالعاتي انجام داده بود و قرار شد در آپادانا آن را به صورت سخنراني به گوش علاقهمندان برساند. در حالي كه سالن پر بود، سخنراني آغاز شد. موضوع سخنراني درباره هنرمندان بود. او پس از بيان مقدمهاي به اين نكته رسيد كه بيشتر هنرمندان پس از پايان كارشان از اثري كه آفريدهاند راضي نيستند و اثر خود را به نحوي از بين ميبرند، زيرا هميشه بين تفكر و توان آنان فاصله زيادي است. در اين موقع، اين شعر از خيام را خواند: «جامي است كه عقل آفرين ميزندش / صد بوسه ز مهر بر جبين ميزندش / اين كوزهگر دهر چنين جام لطيف / ميسازد و باز بر زمين ميزندش». شعر به پايان رسيد. از ليوان آبي كه در مقابلش بود، جرعهاي نوشيد. ناگهان ليوان از دستش به زمين افتاد و او نيز روي زمين غلتيد و جان به جانآفرين تسليم كرد. بعد از چند روز تعطيلي به مناسبت مراسم سوگواري، دوباره آپادانا را براي مدت كوتاهي باز كرديم، ولي هيچكدام از ما طاقت ادامه كار در آپادانا و ماندن در آن فضا را نداشتيم. از هم جدا شديم به اميد روزي كه دوباره گردهم بياييم، اما متاسفانه هر يك از دوستان به دنبال سرنوشت ديگري رفتند. آپادانا به ظاهر تعطيل شد، اما نام آن به صورت نقطهعطفي در تاريخ هنر معاصر ايران بر جا ماند.
استاد جواديپور، صحبتهاي شيرينتان به قول سهراب، مثل يك تكه چمن روشن بود. اميد سرسبزي و روشنيتان را داريم و اگر گفتهاي ديگر نيست، اين بحث را به پايان برسانيم. من هم براي شما آرزوي سلامتي دارم. ممنونم.
منبع: خبرنامه فرهنگستان هنر، جمعه 6 مهر 1386 |
١٣:٣٨ - 1392/08/27 / شماره : ٤١٦٥ / تعداد نمایش : ٩٨٤ |
خروج
|