اين روزها تالارهاي تودرتوي موسسه صبا ميزبان نمايشگاهي از هنرهاي از ياد رفته ايراني است. با برپايي اين نمايشگاه، هنرپژوهان، صاحبنظران و كارشناسان هنرهاي سنتي تاريخ، هويت و سنتهاي مردمي ايران را از دريچه هنرهاي جاري در متن زندگي قوميتهاي اين مرز و بوم مشاهده ميكنند. در ميان اين هنرها، ميتوان از هنرهايي چون نقاشي پشت شيشه، رنگرزي سنتي، شالبافي، قفلسازي، ميناكاري، قلمدانسازي، چاقوسازي سنتي، گيوهدوزي، ارسيسازي، طراحي فرش و قطاعي ياد كرد.
در اين ميان هنر نمدبافي اهميت خاصي دارد؛ خصوصا از اين لحاظ كه همزمان با اين نمايشگاه قرار است كتاب ارزشمند «نمدهاي ايران» نوشته محمود جواديپور هم انتشار يابد. جواديپور اين كتاب را 40 سال قبل تاليف كرده و حالا قرار است به همت فرهنگستان هنر منتشر شود. محمود جواديپور به همراه حسين كاظمي و هوشنگ آجوداني در سال 1329 اولين گالري ايران را به نام گالري «آپادانا» تاسيس كرده است.
هرچند اين گالري به دنبال يك اتفاق ناخواسته تعطيل شد و از فعاليت بازماند، اما در حيات كوتاهمدت خود دستاورد مهمي براي هنرهاي تجسمي در ايران داشت. جواديپور 87ساله تنها يادگار آن گالري است كه اين روزها در يكي از خيابانهاي سهروردي آتليهاي دارد و به نقاشي مشغول است. به بهانه انتشار «نمدهاي ايران» با وي در آتليهاش به گفتوگو نشستيم.
در ابتدا از ماجراي كتاب «نمدهاي ايران» بگوييد و اينكه چرا اين كتاب با اين تاخير طولاني منتشر ميشود. كتاب «پژوهشي در نمدهاي ايران» از سال 50 در نوبت چاپ بوده است. اين كتاب چند بار تا مرحله چاپ هم پيش رفته، اما منتشر نشد. چرا؟
آن زمان به دليل كمبود بودجه چاپ نشد. حتي يك بار تا مرحله چاپ پيش رفت، اما به دليل مسائل فني و بودجه متوقف ماند و حتي بعد از انقلاب اين كتاب مدتي گم شد! اما به هر حال اين روزها فرهنگستان هنر اقدام به چاپ آن كرده و قرار است منتشر شود.
ممكن است درباره نگارش اين كتاب توضيح بدهيد؟
پژوهش در نمدهاي ايران؛ منطقه گرگان و دشت، حاصل تحقيقات من در دهه 50 است، زماني كه در گرگان و شهرهاي اطراف آن ميگشتم با مردم آن ديار آشنا شدم و هنر نمد مرا جذب كرد. بايد بگويم اين خيلي شبيه نقاشي است. در نتيجه تصميم گرفتم كتابي در اين زمينه تاليف كـنـم. سـال 51 بـراي يكي از پروژههاي مطالعاتي دانشكده اين طرح را پيشنهاد كردم. 4 سال هم به گرگان رفم و در كوهستان، دشت و جلگه در زمينه نمدها كار كردم و اسلايد و عكسهايي هم تهيه كردم. نتيجه كار به صورت كتابي درباره نمدهاي گرگان و دشت در آمد. اين كتاب، بهترين نمونههاي نمدهاي منطقه شمال كشور را مورد بررسي قرار داده و حاوي تصاوير بسيار نادر و زيبايي است.
استاد جواديپور، شما اولين گالريدار ايراني هستيد. اگر ممكن است از تجربه تاسيس اين گالري برايمان بگوييد.
خب، ما گالرياي تاسيس كرديم كـه اسمش كاشانه هنرهاي زيبا يا «آپادانا» بود. مربوط به سال 1329 است. ما تا اين سال، چيزي به اسم گالري نداشتيم. به هر حال براي اداره اين گالري نيازمند سرمايه بوديم. آن زمان من كارهاي گرافيكي ميكـردم و با چاپخانه بانك ملي همكاري داشتم، از اين راه مبلغي به دست ميآمد كه نصف آن را به گالري آپادانا اختصاص ميداديم.
هدفتان از تاسيس اين گالري چه بود؟
آن زمان تعدادي هنرمند بوديم كه كار هنري ميكرديم، ولي محلي براي نمايش آثارمان نداشتيم! در حقيقت آن زمان تهران گالري نداشت. تنها جايي كه كارهاي ما را با رغبت به نمايش ميگذاشت انجمن ايران و فرانسه بود. يـك سال قبل از برپايي گالري آپادانا اولين نمايشگاه من در اين انجمن برگزار شد. سال بعد از آن بـه هـمـراه حـسين كاظمي و هوشنگ آجوداني محلي را در نظر گرفتيم و رسما گالري «آپـادانا» را تاسيس كرديم. آن محل، نبش خيابان بهار بود. ما پنج دهنه مغازه را اجاره كرديم و بعد هم يك دستگاه آپارتمان پشت اين مغازهها خالي شد كه ما آن را هم اجاره و ديوارش را خراب كرديم و به فضاي مغازهها اضافه كرديم. خلاصه فضاي خيلي قشنگي براي برپايي نمايشگاههاي هنري به وجود آمد.
آثار كدام هنرمندان را در اين گالري به نمايش گذاشتيد؟
نمايشگاه را با كارهاي خودمان افتتاح كرديم. آثار نقاشاني چون احمد اسفندياري، جليل ضياءپور، حميدي، كاظمي، ويشكايي و... را هم همزمان به نمايش گذاشتيم. استقبال خوبي از آن نمايشگاه به عمل آمد، به طوري كه راديوي تـهـران نـام گالري «آپـادانا» را هم در فهرست برنامههايش آورد. مدتي بعد يكي از دوستان ما به نام دكتر رضا جرجاني كه در دانشكده ادبيات تدريس ميكرد و اهل هنر هم بود گالري «آپـادانا» را ديد. او گفت، من مشغول ترجمه مقالاتي در زمينه هنر هستم، دوست دارم وقتي ترجمه مقالات تمام شد دو سه جلسه به گالري شما بيايم و سخنراني كنم. ما خيلي خوشحال شديم و موافقت كرديم. بعد از مدتي او آمد و ما هم 300-400 نفر از هنرمندان را دعوت كرديم. پشت تريبون رفت و سخنراني خود را شروع كرد.
صحبت او اين بود كه هنرمند هيچوقت از كار خودش راضي نيست و بين تفكر و توانش فاصله است. بعد هم شعر خيام (جامي است كه عقل آفرين ميزندش/ صد بوسه ز مهر بر جبين ميزندش/ استاد ازل بين كه چنين جام لطيف/ ميسازد و باز بر زمين ميزندش) را خواند و بعد يك ليوان آب سركشيد و بر زمين افتاد! افتاد و مرد! اين شوك عظيمي بود براي ما كه دوست عزيزمان ناگهان از دستمان رفت. پزشكان به گالري آمدند و اعلام كردند كه او مرده است. بعد از آن ماجرا ديگر نتوانستيم فضا را تحمل كنيم و تصميم گرفتيم محل گالري را تغيير دهيم.
بعد از تعطيلشدن «آپـادانا» چه كرديد؟
من بعد از مدتي نقاشيكردن را ادامه دادم و به مسافرتهايي رفتم. حسين كاظمي هم كه به فرانسه رفت. هوشنگ آجـودانـي هـم كـار معماري خود را پي گرفت.
شما زماني به فعاليت گرافيك روي آورديد كه در ايران كسي واژه گرافيك را هم نشنيده بود! چگونه در چـنـيـن شـرايـطـي گـرافيك معاصر ايران را پايهگذاري كرديد؟
مـن سـال 1322 همزمان بــا تـحـصـيـل در دانـشـكـده هنرهاي زيبا در چاپخانه بانك ملي به فعاليت مشغول شدم. ميدانيد كه آن زمان در چاپخانه انــواع و اقـسام كارهـا انـجـام ميشد؛ از تصويرگري براي كتاب گرفته تا درستكردن اتيكت و... . در حقيقت من از همان زمان با گرافيك آشنا شدم و در واقع در آن زمان كسي لغت گرافيك را نميشناخت. من آن موقع نشانههاي زيادي براي شركتهاي مختلف ميساختم و همينها كمك كرد تا آثار زيادي را ارائه كنم. مدتي بعد در دانشكده پيشنهاد دادم رشته گرافيك ايجاد شود كه به من خنديدند. بالاخره آن قدر سماجت كردم تا رشته گرافيك در دانشكده تشكيل شد.
ميدانيم كه مرحوم مميز شاگرد شما بوده، در اين باره صحبت ميكنيد؟
خب، زماني كه دانشكده پا گرفت، يك روز مميز به همراه چند نفر از دوستانش پيش من آمد و تعدادي از كارهايش را نشان داد. من همان وقت گفتم كه تو در گرافيك خيلي استعداد داري، برو دنبال گرافيك. او هم گرافيك را دنبال كرد و بعد هم دفتري داير كرد. مدتي بعد هم به مميز گفتند پدر گرافيك ايران! ولي نگفتند كه اين پدر، پدربزرگ هم داشته است!
به هر حال اينها مسائلي است كه بايد در تاريخ هنر مدنظر داشته باشيم.
براي تاسيس گالري «آپادانا» چه الگويي در ذهن داشتيد؟
چون به هر حال ما آن زمان هنوز با پديدهاي به نام «گالري» مواجه نشده بوديم، گالري بـه آن معنا نداشتيم، ولي برايتان گفتم كه انـجمنهايي چون انجمن ايران و فرانسه، قبل از آن نمايشگاههايي در ساختمانهاي مربوط به خودشان برپا كرده بودند.
بعد از مرگ دكتر جرجاني در گالري «آپـادانا» آيا به فكر راهاندازي گالري ديگري نيفتاديد؟
نه ديگر، البته زماني كه «آپـادانا» تعطيل شد در نظر داشتيم كه دوباره گالري را راه بيندازيم امـا رفـقـا سراغ كار خودشان رفتند و من هم ديگر ادامه ندادم، چون به تنهايي قادر به اين كار نبودم و بودجه لازم را هم نداشتم.
خودتان اولين نمايشگاهتان را در كجا برپا كرديد؟
همانطور كه گفتم قبل از برپايي نمايشگاه در گالري خودمان نمايشگاهي را در انجمن ايران و فرانسه برپا كرده بودم. در سال 1331 بورس هنري دولت آلمان به من تعلق گرفت و من براي مطالعه هنر غرب به مونيخ رفتم و دو سال در اين شهر اقامت داشتم. در همين شهر يكي ديگر از نمايشگاههايم برپا شد. در آمريكا هم نمايشگاهي برپا كردم.
از رابطهتان با مرحوم حسين كاظمي بگوييد؟
كاظمي يكي از بهترين نقاشان مملكت ما بود. ما قبلا با هم، همدوره بوديم. او در طراحي پرتره، بينظير بود و كارهاي زيادي كرد. بعدها همراه خانوادهاش به فرانسه رفت و در همان جا فوت كرد.
در زمان تاسيس و راهاندازي رشته گرافيك در دانشگاه تهران، نـسلي از گرافيستهاي ايراني رشد كردند كه بعدها جايگاه مهمي در گرافيك معاصر ما پيدا كردند. ميتوانيد اشارهاي به اين نسل بكنيد؟
در ميان اين نسل، مميز شاخص بود. قباد شيوا هم بعد از اتمام دانشگاه به گرافيك علاقهمند شد و دنبال كارهاي گرافيكي رفــت؛ صـادق بريراني هم همينطور.
چـه شد كـه سراغ تدريس نقاشي رفتيد؟
بعد از تعطيلي «آپادانا» به آلمان رفتم و بعد از دو سال تحصيلاتم را به اتمام رساندم و به تهران آمدم. وقتي به تهران برگشتم از من دعوت شد تا در دانشكده هنرهاي زيبا به عنوان معلم نقاشي به كار مشغول شوم، اين بود كه فعاليتم محدود به نقاشي شد.
آيا فكر ميكنيد به سهم امثال شما در هنر امروز ايران آن طور كه بايد و شايد توجه شده است؟
مسئله اينجاست؛ آن موقعي كه ما كار را شروع كرديم هيچ امكاناتي وجود نداشت. بر فرض، برنامهاي داشتيم تحت عنوان برنامه تزئيني كه ميبايست در آن جلد يك مـسـواك را طـراحـي كـنـيـم! هـيـچ امكانات و سازوكار مشخصي براي اين كار وجود نداشت و كسي هم نبود كه ما را راهنمايي كند. خودمان آنقدر سعي و خطا ميكرديم تا از دل اين سعي و خطاها چيزي بيرون ميآمد! ايـن بـود كه براي نسل اول چنين مشكلاتي به وفور ديده ميشد.
چه كساني از نسل اول هنرمندان ايراني هستند كه فكر ميكنيد به آنها اجحاف شده؟
يكي از آنها مهدي ويشكايي و ديگري منوچهر يكتايي بـود كـه الان آمـريـكـاسـت. همينطور حـسين كاظمي، جواد حميدي، جليل ضـيـاءپـور، عبدالله عامري و احمد اسفندياري، از هنرمندان زن هم ميتوانم به شكوه رياضي و ليلي تقيپور اشاره كنم.
وضعيت دانشكدههاي هنري را در حال حاضر چگونه ميبينيد؟
هنرمند بايد آزادي مطلق داشته باشد تا چيزي را كه ميخواهد خلق كند و به وجود آورد. متاسفانه در حال حاضر اين آزادي در دانشكدهها نيست. اولا دانشكدههـا از نظر استاد ضعـيف هستند و شاگردان هم نميتوانند با هنر دنيا آشنايي نزديك و بيواسطه داشته باشند. به هر حال اين مسائل هست.
چـه تفاوتي در رويكرد ديروزتان به رنگ، كمپوزيسيون، بافت و... در مقايسه با رويكرد امروز احساس ميكنيد؟
مسئله احساس هنرمند يك مساله شخصي است. من اصولا در كارهايم به رنگهاي شاد بيشتر علاقه دارم، هرچند در هر دورهاي به يك رنگ خاص بيشتر گرايش داشتهام. به اين دليل كه كار من از نظر شناخت رنگ يك مقداري متفاوت است. در دورهاي به رنگهاي امپرسيونيستي علاقه بيشتري داشتم اما بعد از آن كارهايم جنبه گرافيكي پيدا كرد. اين است كه نقاشي براي من هميشه يك جستوجو بوده است.
اگر اشتباه نكنم حدود 65 سال است كه شما يكسره به نقاشي مشغولايد! بعد از اين همه سال فعاليت و جنبوجوش اين روزها در اين آتليه خلوت و ساكت چه ميكنيد؟
ايـن روزهـا اگـر فـرصتي داشتـه باشم مقداري طراحي ميكنم. طراحي ميكنم و دور ميريزم! اگر هم حال بيشتري داشته باشم، ميخوانم و مينويسم. خلاصه در فضاي هنر سير ميكنم. مريضي اخيرم به من صدمه زد. به هرحال اين دوره بايد بگذرد تا فعاليتم جديتر شود.
منبع: روزنامه آفتاب يزد، 2 دي 1386