|
اخبار > استاد از نگاه شاگرد |
|
چاپ ارسال به دوست |
استاد از نگاه شاگرد
آقای آغداشلو شناخت شما از مرحوم جوادیپور چه جنبههایی را در بر میگیرد؟ حرفزدن از مرحوم جوادیپور برای من که ارتباطی 50ساله با او داشتم کار سختی است. او به طور کلی دارای دو وجهه بود. نخستین وجه، وجه معلمی و استادانهاش بود که در حدی بسیار پدرانه عمل میکرد و من این وجه پدرانه را همیشه به خاطر دارم. وجه دیگر هم وجه هنرمندی معاصر از نسل پیشگامان هنر ایران است. شاید در آن سنین جوانی وقتی که من 20ساله بودم و در دانشکده هنرهای زیبا تحصیل میکردم مرحوم جوادیپور برای من تنها به عنوان معلم مهم بود. در آن زمان من و شاید هم همه ما درنیافته بودیم که او چه جایگاهی دارد. اما در سالهای بعد وقتی مسئله دنبالکردن زمینههای تکوین و پیدایش هنر ایران برای من اهمیت پیدا کرد و شروع به جستوجو کردم تازه تصویر او برایم بزرگتر و آشکارتر شد. شما در دانشکده شاگرد زندهیاد جوادیپور بودید؟ ایشان در دانشکده معلم مستقیم من نبود ولی استعداد ذاتی او به نظرم چشمگیر میآمد. آن زمان هر استاد یک کارگاه داشت و در آن کارگاه با شاگردانش کار میکرد، ولی ما همیشه میتوانستیم از نظر استادان دیگر هم برخوردار شویم. چیزی که برای من در مورد مرحوم جوادیپور خیلی جذاب به نظر میرسید، این بود که او با مهربانی بیش از حد فوقالعاده آرام و مهربان با ما و کارمان مواجه میشد و من اگر ذرهای از آن مهربانی را به عنوان وجه مشخصه خودم برگزیدم، قطعا از او تاثیر گرفتم. او از نظر نحوه رفتار و گفتار تاثیر عمیقی روی من گذاشت. چون در آن زمان استادها عادت داشتند با تندی و تحکم و حتی با تحقیر به شاگردان خود تعلیم بدهند، اما او به من آموخت که مهربانی هم به مثابه ابزار دیگری که چه بسا مهمتر هم هست، میتواند مورد استفاده قرار بگیرد. به همین خاطر تصویر مرحوم جوادیپور با آن چهره ملکوتی که موهای جوگندمی پرپشت و انبوه چهرهاش را قاب گرفته بود و آرامش رفتار و گفتارش و طنزی که معمولا از آن نگاه خاص گوشه چشمش میتراوید، در ذهن من ثبت شده و به عنوان تصویری ثابت در خاطرم ماندگار است. این رابطه همچنان ادامه یافت؟ من به قدری ایشان را دوست داشتم و دارم که حتی سالها بعد وقتی ایشان را جایی میدیدم هیچگاه نشد به او تعظیم نکنم و سعی نکنم دستش را ببوسم. هرچند که او همیشه با اصرار مانع این کار میشد ولی با این حال دستبوسی او، هم در شأن ایشان بود و هم در وظیفه من. بنابراین به عنوان یک انسان، یک مرد فوقالعاده مهربان و به عنوان استادی که پروای شاگردانش را داشت تا آنها را بر بکشد، و از آنها مراقبت کند شاید هیچ انسان دیگری به پای او نرسد. من معلمهای بسیاری داشتم. حتی معلمانی که زمان بیشتری شاگردی آنها را کردهام ولی هیچ کدام به اندازه مرحوم جوادیپور در من این تاثیر را نگذاشت و من به شدت از این حیث مدیون او هستم. او همیشه در ذهنم به عنوان الگویی از متانت، وقار، آرامش، پرهیز از جنجال و درگیری و مناقشه ثبت شده است. چراکه اصلا خصلت فرشتهگون او مانع از این میشد که در مباحث و جنجالها مشارکتی داشته باشد و این اصلا در شأن او نبود. او در جای بسیار آرامتر و محکمتری ایستاده بود. سالهای بعد هم من همچنان این خوشبختی را داشتم که در مکانهای مختلفی او را ببینم. آخرین بار کی ایشان را دیدید؟ یک بار در کانادا همدیگر را ملاقات کردیم و قرار گذاشتیم که در تهران به خدمت او برسم ولی از آنجایی که آدم معمولا دچار این توهم است که همیشه فرصت دیدار با کسانی که دوستشان دارد ابدی است و از طرف دیگر فکر میکند خودش هم ابدی است، این اتفاق نیفتاد و حالا جز افسوس و پریشانی چیزی برای من باقی نمانده است. وجوه تمایز مرحوم جوادیپور، چه در حوزه تدریس و چه در حوزه کار هنری چه بود؟ اگر وارد چارچوبهای تقسیمبندی شده آن دوران بشویم، هیچ. چون آن زمان استادان هر کدام آتلیه و شاگردان خود را داشتند ولی وجود استاد جوادیپور بیشتر از این حیث که در ورای یارکشیها عمل و زندگی میکرد شامل هیچ کدام از این فرقهگراییها نمیشد. به همین دلیل کسانی که در کارگاه او درس نمیخواندند هم باز به نزد او میرفتند و سوال میکردند. نکته دیگری که در قیاس با استادان دیگر میتوان به آن اشاره کرد این است که مرحوم جوادیپور به همراه استاد حمیدی از قدیمیترین استادانی بودند که تحصیلات خود را در فرنگ تکمیل کرده بودند و شاید تجربه بیشتری داشتند، از این حیث که هنرمندان جوان بیشتری را دیده بودند و هر دو هم اتفاقا طبع آرامی داشتند. منتها نکته اصلی درباره مرحوم جوادیپور این است که هیچوقت روش کاری خود را به هیچکس تحمیل نمیکرد یا وقتی میخواست کاری را تصحیح کند، تصحیح خود را بر مبنای خود اثر و هنرجویی که اثر را به وجود آورده بود انجام میداد. بر مبنای همان جهانبینی و مهارت. هیچ وقت یکسره کار را مردود نمیکرد و این از خوی و متانت و وقار او میآمد. در واقع این بحث یک بحث طولانی است. باید دوباره نگاهی به آن فضا و مشخصاتش بیندازیم و روشهای تدریس این هنر مدرن جنجالی که صفت جنجالی را همیشه با خود یدک میکشید بررسی کنیم. در فضایی که همه عربده میکشیدند و فکر میکردند نظر و روش خودشان حجت است. با درنظر گرفتن چنین فضایی است که آن وقار و متانت ارزش پیدا میکند. در آن شرایط مرحوم جوادیپور الگوی بزرگی از حیث مهربانی و وقار بود و دیدگاه گستردهاش در یک سبک خاص شخصی خلاصه نمیشد که اگر کسی با آن سبک کار نکند آثارش را به دور بریزد. در آن زمان بسیاری از استادان اینگونه نبودند. بنابراین میتوانم بگویم که ایشان نگاه مرا نسبت به مدرنیستها تصحیح کرد و به من این نکته را آموخت که چگونه میتوان به عصر جدید تعلق داشت بدون اینکه قصد برهمزدن تمام و کمال و یکسره همه شواهد گذشته را داشته باشی. در آثار هنریاش هم همین وجه را داشت؟ من در کارهای هنری او نیز همین وجه را دیدهام. او در آثارش توانسته بود این هر دو جهان را تلفیق بکند. وجه شخصی آثارش را بسیار دوست داشتم. یکی از معدود کسانی بود که احترام همیشگی مرا بر میانگیخت. هیچوقت بدگویی نمیکرد، هیچوقت نشنیدم برای کسی فضای منفی بسازد و هرگز از او بدخواهی ندیدم. معمولا وقتی کسی از بین میرود ما ایرانیها سعی میکنیم با غلو صفات مثبت او را پررنگ کنیم ولی در مورد مرحوم جوادیپور اینطور نیست. به عنوان یک انسان فوقالعاده شریف و نمونه بود و گمان نمیکنم آدمی در این حد شریف و با این حسن رفتار در زندگی دیده باشم یا بعدها ببینم. ایشان به عنوان یک نقاش آثارشان چه جایگاهی دارد؟ بدون اینکه قصد داشته باشم، از نظردادن درباره کارهای او شانه خالی کنم مجال مفصلتری میخواهم تا درباره او آثار حرف بزنم. هنرمندی که شکر خدا عمری طولانی داشت و مجموعه عظیمی از آثار هنری بر جای گذاشت. اما در یک جمعبندی باید بگویم او در هنرستان صنعتی ایران و آلمان و دانشکده هنرهای زیبا و بعدها در آلمان تحصیل کرد و جزو پیشگامان هنر معاصر بود و این عنوانی است که بحق به او داده شده است؛ هنرمندی که در واقع فیگوراتیو باقی ماند ولی مرحله اصلی کار او در طول عمرش در کنار نقاشیها گرافیک بود و بحق از قدیمیترین و اولینهای گرافیک در ایران شناخته میشود و آثار قابل توجهی در این زمینه خلق کرد که همگی آغازگر هنر گرافیک بود. خود هنر و معرفی هنر معاصر از مشغلههای او بود. اولین گالری نقاشی ایران را هم ایشان راه انداختند؟ اولین گالری نقاشی –آناهیتا– را او تاسیس کرد و این گالری با اینکه عمر کوتاهی داشت، اولین نمونه برخورد حرفهای با هنر معاصر بیخریدار بود. مرحوم جوادیپور به درستی دریافته بود که هنر معاصر نیاز به معرفی، بازار، فروش و پاسخگرفتن از مخاطب دارد و باید یک گالری باشد که این نیازها را برآورده سازد. اما در مورد نقاشیهایش؟ در میان نقاشیهایش چند اثر بسیار زیبا و شاعرانه و ملایم و مهربان دارد که باز بر حسب روحیهاش شکل گرفته بودند. مثلا تابلوی شبهای مهتابی بسیار زیبایی از پشت بامهای گلی کشیده بود و این نور نقرهای مهتاب که بر همه جا افشانده شده بود نشان میداد که روح پاک و شریف او را چگونه تصرف کرده و او را وادار به کشیدن این نقاشی و به اشتراک گذاشتن آن چشمانداز با دیگران کرده است. به جز این، چند نقاشی بسیار زیبا از او در خاطرم است که کارگاههای کوزهگری هستند و در آن تصویر کوزههای گلی با رنگهای آبی و فیروزهای تصویر بسیار دقیقی را ارائه میکند که در عین حال سهل و ممتنع است. مرحوم جوادیپور نمیخواست استادی خود را با دقت در جزئیات به رخ مخاطب بکشد هرچند که اگر میخواست به راحتی میتوانست این کار را بکند اما همیشه از جزئیات آنقدری استفاده میکرد که نیاز بود. او استاد واقعگرایی بود و همیشه فضای کلی کار برایش مهم بود. چند تک چهره بسیار زیبا هم از او به یادگار مانده است که یکی از آنها تکچهره خودش بود با قلممویی به دست. تعداد عظیمی آثار هنری در رابطه با گروههای انسانی داشت. مثل تابلوهایش از بازار و جمعهبازار و دقتی که در روانشناسی این آدمها به خرج داده بود و سعی کرده بود آن را در نقاشیهایش متبلور کند، بسیار چشمگیر هستند. وقتی که الان به مجموعه کارهایش فکر میکنم میبینم که علائق و دلبستگیهایش در آن کارها کاملا مشخص است ولی میتوان آنها را دورهبندی کرد. در واقع کارهای او راه ورودی هستند به آن روح شریف. هرچند باید خاطرنشان کنم که به هر حال مخاطب هم سلیقه خود را دارد و نظر خودش را درباره کار لحاظ میکند که از این بخش فعلا میگذرم. ولی چیزی که انکار ناشدنی است این نکته است که کارهای او انعکاسی از روح پاکش بود و به همین خاطر من هرگز جعل و تزویری در کارش ندیدم. البته بگویم حتی اگر این آشنایی هم وجود نداشته باشد و مخاطب کارهای هنری او بدون هیچ سابقه آشنایی با آثار او روبهرو شود باز هم بلافاصله متوجه تجلی روح هنرمندانه و آرام و شایسته و شریف او میشود چرا که همیشه درونیات یک هنرمند به آثار او رسوخ میکند. به همین خاطر معتقدم که مرحوم جوادیپور به حقیقت به جایگاه یک هنرمند خلاق و چیرهدست، صادق و راستگو تکیه خواهد زد و گمان میکنم در میان همه این جنجال و شور و زشتخویی و نامهربانی در طول 50 سال گذشته که همیشه شاهد یقهدرانیها و درگیریها بودهام تماشای آثار این هنرمند برایم تماشای آینه تابناک بدون کژتابی بود که چقدر صاف و پاک و صریح و واضح در برابرم قرار میگرفت. آثار او حتما وادی سرسبزی است که تشنگی آدمی را که در بیابان گیر افتاده برطرف میکند و انسان را به ادامه این راه و جستوجو امیدوار میسازد. چرا مرحوم جوادیپور را حلقه واسط بین نقاشی سنتی و هنر مدرن میدانند؟ عمدتا و در وهله اول باید به این خاطر باشد که او اصولا در چنین دورانی میزیست. هنرمند آکادمیکی که در خارج تحصیل کرد و از این حوزه خود را به جهان مدرنتری منتقل کرد که همان جهان پساامپرسیونیست بود و اصلا هنرمندان پستامپرسیونیست وظیفه این حلقه ارتباط بودن را بر عهده دارند؛ چه در ایران و چه در جهان. اما اینکه چرا مثل محسن وزیریمقدم که او هم همین عنوان را با شایستگی حائز است، تمام و کمال به هنر غیرتصویرگرا یا آبستره یا هنرهای مدرن دیگر گرایش پیدا نکرد و همچنان این جایگاه حلقه ارتباط را حفظ کرد شاید به تعریف او بر میگردد از اثری که بازگوکننده درون ملایم او بود. آن درون ملایم این قالبشکنی محض را نمیپذیرفت. میتوانست، ولی او در دورانی قرار گرفت که از یک سو هنرمندان ماضی حضور داشتند و از یک سو هنر مدرن اروپا. ما هیچوقت هنرمند امپرسیونیست برجسته نداشتیم یا در واقع بهتر است بگویم کم داشتیم ولی اینکه او بیشتر حد را نگه داشت و نخواست که از بدنه اصلی جدا شود و یکسره به تجربههای کاملا مدرن برسد، (همان طور که گفتم) برخاسته از روحیه او بود. بیشتر هنرمندانی که همدوره او بودند مانند محسن وزیریمقدم یا بهمن محصص از یک بستر آکادمیک برخاسته بودند ولی خیلی از آنها با شدت خود را از آن فضا گسستند. ولی مرحوم جوادیپور بر اساس طبع خودش و با اینکه در دورانی میزیست که باید این کار را میپذیرفت و مثل آنهای دیگر از منابع اصلی خود فاصله میگرفت این کار را نکرد. یعنی از هنر فیگوراتیو و پستامپرسیونیستی کنده نشد و فاصلهاش را با مدرنیسم کمال و تمام حفظ کرد.
منبع: خبرگزاري خبرآنلاين، آذر 1391
|
١٤:٤٧ - 1391/10/05 / شماره : ٢١٠٢ / تعداد نمایش : ١٤٣٥ |
خروج
|